فیلم نامه کوتاه: « پیرشدن با او »

روز__داخلی__ کوچه __ (درب خانه باز میشود ، برگ ها دوباره روی زمین جمع شده اند ، پیرزن از پشت درب خانه جارو را می اورد و دوباره برگ ها را جارو میکند و در گوشه میرزد و جارو را روی انها میگذارد. سنگ کوچکی را پیدا میکند و جلوی درب میگذارد که بسته نشود،چادر خود را مرتب میکند و عصا زنان به وسط کوچه میرود و می ایستد هر دو طرف کوچه را برانداز میکند،هیچکس در کوچه پیدا نیست و خلوت است.ولی از داخل خانه رو برو صدای دعوای زن و مردی بلند میشود تا جایی که دعوای آنها بالا میگیرد تا اینکه شیشه پنجره خانه شکسته میشود و گلدان سنگی کوچکی که در آن کاکتوس هست به داخل کوچه روی اسفالت غل میخورد .و صدای گریه زن  بیشتر میشود.

صدای زن:خدا لعنت کنه مرد،حیف که جونیمو تباه کردی.زندگیمو آتیش زدی. خدا از سرتقصیراتت نگذره .(پیرزن نگاهی به پنجره شکسته خانه می اندازد، با تاسف سری تکان میدهد به طرف گلدان میرود، برمیدارد گوشه دیوار زیر پنجره میگذارد. خورده شیشه های ریخته شده وسط کوچه را جارو میکند، گوشه دیوار میریزد. دوباره به درب خانه خودش برمیگردد. داخل خانه میشود ودوربین پشت سر او ذوم میشود روی در.)           

روز__ داخلی__ اتاق__ ( پیرزن ، داخل میشود کفش هایش را جفت میکند پشت درب میگذارد ، عصایش را به درب اتاق تکیه میدهد، چادرش را این بار به چوب لباسی دیواری اویزان میکند، رختخواب کنار اتاق را باز میکند ،تشک داخل ان را پهن میکند،متکا،و پتوی گلی گلی آن را مرتب میکند، رادیوی قدیمی را از طاقچه پایین اتاق می اورد چک میکند ،و بالای سر متکا میگذارد.اهسته به گوشه ای از اتاق مینشیند ،صدای پانل ساعت دیواری توجه اورا جلب میکند،دوربین روی ساعت میرود،کم کم ذوم میشود روی ساعت ۱۲،صدای درب اتاق دوربین برمیگرد روی درب  پیرزن به پشت درب کفشهایش را میپوشد. چادرش را درست میکند به طرف صحن خانه دوربین از اتاق پشت سر او نشان میدهد. پیرزن کنار حوض خانه میرود،شیر اب را که چیکه میکند محکم ،  در این هنگام زنگ تلفن خانه بصدا درمی آید،پیرزن متوجه میشود عصایش را رها میکنم روی زمین دوان دوان بطرف اتاق می اید ، دوربین روی تلفن ذوم است،تلفن در حال زنگ خوردن ،گوشی تلفن برداشته میشود.     تصویر باز میشود....     

پیرزن:الو،الو،بفرما؟! سلام مادر،کجاین پس،چرا دیر کردین دلواپس شدم؟! بابات حالش خوبه؟! مرخص شد ازبیمارستان؟!  چی شده ننه؟! الو؟! الو؟! چی شده ننه؟!چرا گریه میکنی؟!  چی!! (اشک در چشمان پیرزن حلقه میزند،گوشی ارام از دست پیرزن رها میشود،صدای بوق ممتد بوق تلفن فضا را پر میکند که با شروع اذان ظهر درهم ادغام میشود).          

یک سال بعد    روز__ خارجی__بهشت زهرا__      تصویر دوربین از بالا بهشت زهرا اغاز میشود، که با صدای مداحی از بلندگو بهشت زهرا پخش میشود ارام ارام  به پایین  می آید . از قبرها یکی یکی عبور میکند ، روی یک قبر توقف می نماید ،که نوشته شده زنده یاد حاج عبدا... کاربخش راوری، آب روی قبر ریخته میشود. چند ظرف میوه،خرما، کماچ، داخل یک ظرف روی قبر  چیده میشود.. مداحی قطع میشود. آب پای گل نرگس بالای سر قبر ریخته میشود، تصویر باز تر میشود...پیرزن مشکی پوش به چشم میخورد.. در حال خواندن فاتحه . 

پیرزن : خدا بیامرزدت ؛ راستی رادیوت هم امروز اوردم؛ از تو ساک دستی رادیویی قدیمی کوچکی را بیرون می اورد؛روشن میکند ؛موج های ان را یکی یکی تنظیم میکند٬ تا به اهنگ ملایم میرسد نگه میدارد٬ رادیو را بالای سر قبر میگذارد٬اشک در چشمان پیرزن حلقه میزند٬ دوربین  رو چشمهای پیرزن میرود ٬ارام ارام به بالای سر پیرزن می اید از بالاسر پیرزن به روی سنگ قبر٬از زمین کم کم دور میشود به اسمان میرود ٬تا جایی که زمین کوچیک دیده میشود٬ اهنگ فضا را پر میکند۰۰.                                                                  پایان.      

                                                               نویسنده:رسول پوریزدی



برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: